PYNQDLLF

يکشنبه 6 مرداد 1398
6:46
nima


کلیک کنید 50 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری مادرش رضا میداد ، حتما به خواستگاری می آمد... ونه حتی شیبه هاتف، پسر عموی واله و شیدایش ، که با وجود وضع مالی خوب و پشتیبانی مانند عمو منصورنمی توانست به او تکه کند..... صدای مادرش او را از افکارش جداکرد. -چه عجب بالاخره تشریف اوردید...! لیلا خانوم چادرش را به صورت ضربدر به دور گردنش بست و با لحنی دلخور ادامه داد -خوبه والله ... از صبح که با بابات معلوم نیست کجا رفتی...؟با بااگه نگار دختر منه...! خواهر تو هم هست یه کمکی بده از کمر افتادم .... پرناز بی حوصله از جایش بلند شد . چادر سوراخ ،سوراخ سرش را به گوشه ی ایوان پهن کرد و گفت : -شام امشب با من ،ظرفهاهم روش حالا برو پات رو دراز کن بگو پری ناز بده....!
[ بازدید : 403 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به cool است. || طراح قالب avazak.ir
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]